یک مشت نامه



پنج ساعت و بیست و هفت دقیقه اختلاف زمانی داریم!، اما مهم نیست!!

درست است که وقتی من تازه کلاس های  بعد از ظهرم را تمام کرده ام و تند تند توی بارون می دویم که زودتر به خوابگاه برسم و با ذوق روی اسمش کلیک کنم و صدایش را بشنوم، او آنطرف تر ها، دراز کشیده و ستاره ها را می شمارد.

اما هر بار برایم از غذاهای عجیب، غریبی که دارند عکس می فرستد، ویدیو می گیرد، با آن صدای خش دار سرما خورده اش صحبت می کند و از سس های تند هندی، پیتزاهای پپرونی مک دولاند، سوپ های قارچ و نارگیل اندونزیایی و چایی های عجیب سنتی شان تعریف می کند

می خندم و همینطور که زور می زنم از توی مربع مربع های بی کیفیت واتس آپ و اینترنت ضعیفش پیدا کنم، خیابان ها و جاده ها و آدم ها را نشانم می دهد، از تمیزی خیابان هایشان صحبت میکند، از بحث درازش با یک ایرانی دیگر تعریف میکند، عکس های خودش و یک گروه زن سنتی را برایم می فرستد، از نماد نارنجی بودن شلوار هایشان در اعتراض به حقوق کارمند ها می گوید، من به حیای مچاله شده اش نگاه می کنم که بن همه ی آن ها خودش را جمع و جور کرده و سعی دارد صورت خجالت زده اش را با لبخند عریضش پنهان کند

خسته است ولی باز هم از قیمت های سر به فلک کشیده ی بازارهایشان حرف می زند، از کوچک ترین مجسمه ی کاکتوس بندانگشتی ای که برایم خریده، صدایش می زنند، میرود و با همکار هایش صحبت میکند، دو دقیقه نشده، دوباره سر می کشد و جلوی دوربین خم میشود، دماغش کل صفحه را می پوشاند و صدای ضعیفش می آید که هنوز که نرفتی؟

می خندم، شستم را روی چشم های ریز شده ی گوشه ی سمت چپ گوشی می گذارم و میگم نه، هستم، برو برو

صدای نفس های آرامش میاید و قدم های پر ابهتش، صدای مردانه اش لای صحبت های تخصصی اش می پیچد و از وم مهندسی در سازه های جدید فناوری های پزشکی حرف می زند، دوربین را روی تخت ول کرده و سقف سفید طراحی شده را نشان می دهد، من بیشتر روی خودم زوم می کنم، می خندم، اخم می کنم و فکر می کنم یازده هزار و چهارصد وچهل و دو کیلومتر این طرف تر بین همهمه ی یک خوابگاه دخترانه، چی میشد همیشه پشت شست ام نگهت می داشتم؟

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تگرگ anoshaaa قیمت سکه/قیمت دقیق سکه/ دیتا گیگ ، دانلود تحقیق iran-khabar شادان شهرو بختیاری : shadanblog داستان های تخیلی مرضیه و منصوره مهندسی آیسان چت ، آیسان چت خانه‌ی روابط عمومی‌ها